دو شنبه 1 تير 1394برچسب:خانم اتسوکو هوشینو,مصاحبه با خانم هوشینو,عکس,تازه مسلمان شده ها , :: 17:13 :: نويسنده : Rogayyeh
به گزارش رهیافتگان:بخش اول مصاحبه خبرنگار مصاف با مستبصر ژاپنی، خانم اتسوکو (فاطمه) هوشینو. • از چگونگی آشنایی تان با اسلام شروع کنیم؟ آشنایی من با دین اسلام به خاطر حادثه ۱۱ سپتامبر بود. وقتی آن صحنه را دیدم اولین لحظه خیلی شوکه شدم، بعد به خودم آمدم و فکر کردم که آیا ممکن است یک حادثه ای بطور طبیعی این گونه دیده بشود؟! و به قول معروف رایحه توطئه شنیدم، چون درست شبیه به یک صحنه فیلم هالیوودی بود، و هم خیلی زحمت می کشیدند که در مورد دین اسلام سیاه نمایی کنند. من در مورد دین اسلام خوب نمی دانستم اما چون همیشه از شبکه های تلویزیونی صحبت ازاسلام بود و از اسم های مسلمانان مثل، محمد، علی و… استفاده می کردند، من ناچار بودم به دین اسلام علاقه مند بشوم تا ببینم اسلام چه دارد که آنها مجبور هستند این قدر جنجال راه بیندازند، من نمی دانم اما باید خیلی مهم باشد، و بعد من شروع کردم به مطالعه. • در زمان حادثه ۱۱ سبتامبر شما کجا زندگی می کردید؟ • زمان آن حادثه شما چند سالتون بود؟ • چند سال است که اسلام آوردید و شیعه شدید؟ • دقیقا چگونه شیعه شدید؟ برای من زندگی خیلی پوچ و بی معنا بود، غذا می خورم، می خوابم، پول در میارم، لذت می برم، خرج می کنم و…؛ اما من نمی خواستم این طور ادامه بدهم، خیلی از ژاپنی ها واقعا بی هدف هستند، در ۱۰ سال گذشته در هر سال بیش تر از ۳۰۰۰۰ نفر خودکشی می کنند، و این آمار واقعا بالا است. بعد از آن، من خواندم که بیش از ۷۵۰ آیه در مورد علوم انسانی در قرآن است که به خیلی از آن ها به علوم امروزی هم پی نبرده اند، و این واقعا یک معجزه است. مثلا حقوق زنان، آن ها در سیاه نمایی هایشان از دین اسلام می گویند که: زنان مسلمان مثل انسان زندگی نمی کنند و زندگی هایشان شبیه به برده ها است. ولی من خودم مطالعه کردم و دیدم این گونه نیست و ارزشی که برای زنان غربی مشخص کرده اند شاید این گونه دیده شود اما در اصل آنها زنان را به کالا تبدیل کرده اند. • قبل از اسلام دینتون چی بوده؟ • یک بودای معتقد بودید؟ • خانواده شما با این مساله که شما به سراغ اسلام رفتید مشکلی نداشتند و موضعی نمی گرفتند؟ روزی به حال خودم سوره یس را انتخاب کردم و گوش دادم، برق زد، با این که من اصلا عربی را نمی فهمیدم، این معجزه قرآن است. همان اولین قسمت، همین که سوره یس شروع شد آن برق زد. • آهنگش برایتان جالب بود یا مورد دیگری؟ می توانید توضیح بدهید؟ در آن زمان من در نیگادا بودم و در توکیو یک مرکز اسلامی بود که فاصله زیادی با نیگادا داشت، اما من می خواستم هرچه زود تر مسلمان بشوم، با آن مرکز تماس گرفتم و گفتم من نمی توانم به آنجا بیایم اما می خواهم که مسلمان بشوم، میشود تلفنی شهادت بگویم؟ آن ها گفتند بیا و من اصرار کردم که نمی توانم بیایم چون خیلی دور هستم و به این ترتیب من شهادت دادم و مسلمان شدم. این واقعا لطف خدا بود که من با آن مرکز رابطه مستقیم نداشتم چون امکان داشت که به آن سمت بروم. آن مرکز چند کتاب کوچک و یک قرآن با ترجمه ژاپنی برای من فرستادند، من آن ها را می خواندم، تا این که کم کم متوجه شدم این ترجمه ها وهابی هستند و اشتباه دارند. • چگونه متوجه شدین که ترجمه وهابیت است؟ یا درآیه تطهیر، کلماتی را اضافه می کنند و می گویند اهل البیت یعنی همسران پیامبر، در صورتی که اصلا در زبان عربی این گونه نمی شود. من پرسیدم چرا وقتی حضرت رسول فوت کرد، فقط امام علی(علیه السلام) پیش ایشان بودند و همه مراسم را گذاشتند و پی کار خود رفتند؟ و آنها در جواب گفتند: غیبت نکن! آن ها می گویند، مثلا می گویند: شیعیان قرآن دیگری می خوانند ، خب اگر من یک دقیقه بروم به یک سایت شیعی و قرآن آنجا را بخوانم مشخص میشود و من وقتی قرآن شیعه و سنی را باز کردم، یکی بود، تمام. می گویند که شیعیان، سنگ (مهر) را می پرستند، ولی من فهمیدم که روی آن سجده می کنند، نه این که آن را پرستش کنند، اگر این طور باشد، آن ها هم فرش را پرستش می کنند. آن هم دروغ این هم دروغ… یا می گویند شیعیان سه بار در روز نماز می خوانند، این طور نیست، شیعیان هم پنج نماز دارند، فقط و فقط نمازشان سه مرتبه، صبح، ظهر و مغرب است. ولی شیعیان می گفتند که هر دو را مطالعه کنید و خودتان انتخاب کنید که کدام درست است. من از این اخلاق خوشم آمد چون این شیوه صحیحی است، اما گفتن(گوش نکن) یک نوع اجبار و اسارت است. من احساس کردم که شیعیان به قرآن نزدیک تر هستند. من فکر می کردم کسانی که با حقیقت هستند احتیاجی ندارند که دروغ بگویند و آنها که دروغ می گویند، مشخص است که چه کسانی هستند. آن ها احتیاج دارند و باید روغ بگویند. • شما با چه زبانی با آنها صحبت می کردید؟ • آن زمان شما متاهل بودید؟ • چه زمانی ازدواج کردید؟ دعا از طریق ائمه منتقل شده است درست ؟ من تنها بودم و همه خانواده من دشمن بودند، وقتی دعا می خوندم، احساس می کردم که انگار ائمه یا حضرت رسول به من درس خصوصی می دهند. واقعا از روی دعا خواندن خیلی چیز ها را یاد میگیریم در مورد دین، و بعد با خودم فکر کردم که: کسانی که این ها را ندارند، چقدر بیچاره هستند. با خودم تکرار می کردم: به این میگویند هدایت، به این می گوید هدایت، اگر این چیز ها را نداشته باشند، هدایت ندارند. و من تصمیم گرفتم شیعه بشوم، در اصل من با سوره یس مسلمان و با دعای یستشیر، شیعه شدم. من همین طور ادامه می دادم و مطالعه می کردم، یک روز در یک سایت اسلامی صحبت می کردم، مثل چت روم، با مسلمانان که یک پیام را دیدم که می گفت: آیا دختر شیعه ای اینجا هست؟ بدون فکر کردن جواب دادم: بله چون من تازه شیعه شده بودم خیلی خوش حال بودم و افتخار می کردم که بگویم: من شیعه هستم. نظرات شما عزیزان:
|